بهانه ... امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)

 ای عشق همه بهانه از توست

 من خامشم این ترانه از توست

 آن بانگ بلند صبحگاهی

 وین زمزمۀ شبانه از توست

 من انده خویش را ندانم

 این گریۀ بی بهانه از توست

 ای آتش جان پاکبازان

 در خرمن من زبانه از توست

افسون شدۀ تو را زبان نیست

 ور هست همه فسانه از توست

 کشتی مرا چه بیم دریا؟

 توفان ز تو و کرانه از توست

 گر باده دهی و گرنه ، غم نیست

 مست از تو ، شرابخانه از توست

 می را چه اثر به پیش چشمت؟

 کاین مستی شادمانه از توست

پیش تو چه توسنی کند عقل؟

رام است که تازیانه از توست

 من می گذرم خموش و گمنام

 آوازۀ جاودانه از توست

 چون سایه مرا ز خاک برگیر

 کاین جا سر و آستانه از توست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد