چنگ شکسته ... امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)

بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت

 پایی نمی دهد تا پر، وا کنم به سویت

 گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم

 کو بال آن خود را باز افکنم به کویت

 تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار

 چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت

از حسرتم بموید چنگ شکستۀ دل

 چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت

 ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت

 ترسم بمیرم و باز، باشم در آرزویت

از پا فتادگان را دستی بگیر آخر

 تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت

 تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه

کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت

 چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای

 شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد