شعر گوشمال پنجۀ عشق ... امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)

خدای را که چو یاران نیمه راه مرو

تو نور دیدۀ مایی به هر نگاه مرو

تو را که چون جگر غنچه جان گل رنگ است

به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو

به زیر خرقۀ رنگین چه دام ها دارند

تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو

مرید پیر دل خویش باش ای درویش

وز او به بندگی هیچ پادشاه مرو

مباد کز در میخانه روی برتابی

تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو

چو راست کرد تو را گوشمال پنجۀ عشق

به زخمه ای که غمت می زند ز راه مرو

هنر به دست تو زد بوسه، قدر خود بشناس

به دست بوسی این بندگان جاه مرو

گناه عقدۀ اشکم به گردن غم توست

به خون گوشه نشینان بی گناه مرو

چراغ روشن شب های روزگار تویی

مرو ز آینۀ چشم سایه، آه مرو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد