بیمار غمت را، به جز از صبر دوا نیست ... سلمان ساوجی

بیمار غمت را، به جز از صبر دوا نیست

صبرست، دوای من و دردا که مرا نیست

از هیچ طرف راه ندارم که ز زلفت

بر هیچ طرف نیست که دامی ز بلا نیست

عشق است میان دل و جان من و بی ‌عشق

حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست

زاهد دهدم توبه ز روی تو، زهی روی

هیچش ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست

مهری و وفایی که تو را نیست مرا هست

صبری و قراری که تو را هست مرا نیست


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد