حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم ... حافظ شیرازی

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

 

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

 

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم

تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

 

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم

 

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح

شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

 

سینه تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

 

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر

این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم

 

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر

که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم

 

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهرآیینم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد