شعر زیبای صبح امروز کسی گفت به من

صبح امروز کسی گفت به من:

 

 تو چقدر تنهایی !

 

گفتمش در پاسخ:

 

تو چقدر حساسی؛

 

تن من گر تنهاست،

 

دل من با دلهاست،

 

دوستانی دارم

 

بهتر از برگ درخت

 

که دعایم گویند و دعاشان گویم،

 

یادشان دردل من،

 

قلبشان منزل من...!

 

صافى آب مرا یاد تو انداخت رفیق!

 

تو دلت سبز،

 

لبت سرخ،

 

چراغت روشن!

 

چرخ روزیت همیشه چرخان!

 

نفست داغ،

 

تنت گرم،

 

دعایت با من!

 

روزهایت پى هم خوش باشد...

نظرات 2 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت 15:20

نیمه اول شعر از منه هر چند شاعر نیستم
سالها قبل داخل خوابگاه نشسته بودم یکی از دوستان وارد شد گفت تنها نشستی...
همین دستمایه ای شد برای نوشتن پیامک
آن روز از تلگرام و واتساپ و ...خبری نبود
پیامک بود و پیامک
به خانمم پیامک زدم چند روز بعدش همان پیام را از برادر خانمم دریافت کردم و دست به دست شد.
البته تا جایی که یادم هست من تا قسمت صافی آب را سر هم کرده بودم
مابقی بعداً اضافه شده

مریم پنج‌شنبه 27 مهر 1396 ساعت 21:49

شاعر این شعر کیست؟

تقلیدی زیبا از شعر صدای پای آب سهراب سپهریه متاسفانه شاعرش رو نمی شناسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد