دانلود آهنگ جان و جهان دوش کجا بوده ای ... با صدای محمدرضا شجریان به همراه متن کامل شعر از مولانا

http://s3.picofile.com/file/8232309318/%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D9%88_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D9%88%D8%B4_%DA%A9%D8%AC%D8%A7_%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%87_%D8%A7%DB%8C_%D8%B4%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86.mp3.html


جان و جهان! دوش کجا بوده ‌ا‌ی؟

نی غلطم در دل ما بوده ‌ای

دوش ز هجر تو جفا دیده ‌ام

ای که تو سلطان وفا بوده ‌ای

آه که من دوش چه ‌سان بوده ‌ام!

آه که تو دوش که را بوده ‌ای!

رشک برم کاش قبا بودمی

چون که در آغوش قبا بوده ‌ای

زَهرِه ندارم که بگویم ترا

بی من بیچاره کجا بوده ‌ای؟

یار سبک روح! به وقت گریز

تیزتر از باد صبا بوده ‌ای

بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد

باش که تو بندِ بلا بوده ‌ای

رنگ رخ خوب تو آخِر گُواست

در حرم لطف خدا بوده ‌ای!

رنگ تو داری، که زِ رَنگ جهان

پاکی و همرنگ بقا بوده ‌ای

آینه‌ ای! رنگ تو عکس کسی است

تو ز همه رنگ جدا بوده ‌ای

«مولانا»

ای قوم به حج رفته: مولانا

 

 

ای قوم به حج رفته کجایید؟ کجایید؟

 

معشوق همین جاست بیایید بیایید

 

 

 

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

 

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟

 

 

 

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

 

هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

 

 

 

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

 

یک بار از این خانه بر این بام برآیید

 

 

 

آن خانه لطیف است نشان‌هاش بگفتید

 

از خواجۀ آن خانه نشانی بنمایید

 

 

 

یک دستۀ گل کو؟ اگر آن باغ بدیدیت

 

یک گوهر جان کو؟ اگر از بحر خدایید

 

 

 

با این همه آن رنج شما گنج شما باد

 

افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

 

غزل بسیار زیبای مولانا: جان و جهان

 

 

جان و جهان! دوش کجا بوده‌ا‌ی؟

 

نی غلطم در دل ما بوده‌ای

 

 

 

دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام

 

ای که تو سلطان وفا بوده‌ای

 

 

 

آه که من دوش چه‌سان بوده‌ام!

 

آه که تو دوش که را بوده‌ای!

 

 

 

رشک برم کاش قبا بودمی

 

چون‌که در آغوش قبا بوده‌ای

 

 

 

زَهرِه ندارم که بگویم ترا

 

بی من بیچاره کجا بوده‌ای؟

 

 

 

یار سبک روح! به وقت گریز

 

تیزتر از باد صبا بوده‌ای

 

 

 

بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد

 

باش که تو بندِ بلا بوده‌ای

 

 

 

رنگ رخ خوب تو آخِر گُواست

 

در حرم لطف خدا بوده‌ای!

 

 

 

رنگ تو داری، که زِ رَنگ جهان

 

پاکی، و همرنگ بقا بوده‌ای

 

 

 

آینه‌ای! رنگ تو عکس کسی است

 

تو ز همه رنگ جدا بوده‌ای

 

صورتگر نقاشم مولانا

 

 

صورتگر   نقاشم   هر   لحظه   بتی   سازم

 

 

وانگه همه  بت‌ها را  در پیش  تو بگدازم

 

 

صد    نقش   برانگیزم   با   روح   درآمیزم

 

 

چون نقش  تو را  بینم  در آتشش  اندازم

 

 

تو   ساقی   خماری   یا   دشمن   هشیاری

 

 

یا آنک  کنی ویران  هر خانه که می سازم

 

 

جان  ریخته  شد  بر  تو  آمیخته  شد  با  تو

 

 

چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

 

 

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید

 

 

با مهر  تو  همرنگم  با  عشق  تو  هنبازم

 

 

در خانه آب و گل  بی‌توست  خراب این دل

 

یا   خانه   درآ   جانا   یا   خانه   بپردازم

 

آخرین غزل مولانا


رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن


ترک من خراب شب گرد مبتلا کن


ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها


خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن


از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی


بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن


ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده


بر آب دیده ما صد جای آسیا کن


خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا


بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن


بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد


ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن


دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد


پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن


در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم


با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن


گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد


از برق این زمرد هی دفع اژدها کن


بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی


تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن